شنتیا کارمند فرودگاه مهرآباد بود که روزانه با آدم های زیادی سروکار داشت،یک روز یک زن فوق سکسی رو میبینه که تماماً دلباخته ی بدن چشم نوازش میشه اون کسی نیست جز مادرزنش...